» اصول کاربردی تجزیه و ترکیب
» شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
» امام سجاد علیه السلام
» مراسم بیل و کلنگ
» حضرت عباس علیه السلام
» علی اکبر علیه السلام
» سخنرانی آیت الله بهجت ره
» سخنرانی استاد مهدی دانشمند
» علی اصغر (نوحه)
» علی اصغر (زمینه)
» ام هانی
» سخنرانی استاد حمید میرباقری
» سخنرانی استاد علیرضا پناهیان
» سخنرانی دکتر رفیعی
» آیت الله جاودان
» روضه مکتوب شب هشتم محرم (حضرت علی اکبر)
» روضه مکتوب شب نهم محرم( حضرت ابالفضل العباس)
» روضه مکتوب شب هفتم محرم (حضرت علی اصغر)
» روضه مکتوب شب ششم محرم( حضرت قاسم بن الحسن)
» روضه مکتوب شب پنجم محرم (حضرت عبدالله بن حسن)
درباره ما

به وبلاگ من خوش آمدید
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 95
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 193
بازدید ماه : 1397
بازدید کل : 23681
تعداد مطالب : 63
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1


فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

تماس با ما
☼ ساخت کد صوتی مهدوی برای وبلاگ ☼

پخش زنده حرم

بازی آنلاین


پیوندهای وبگاه
» موسسه میثاق لوح و قلم
» جی پی اس موتور
» جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مبین و آدرس mobin121.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشیو مطالب
موضوعات مطالب
» کتاب ها
» آنچه شما دوست دارید
» سبک زندگی جوانان
» ره توشه سبک زندگی جوانان
» سبک زندگی نوجوانان
» ره توشه سبک زندگی نوجوانان
» منشور بازار
» مقالات
» معیارهای انتخاب اصلح در کلام مقام معظم رهبری حفظه الله
» سلمان فارسی و نقش او در شکل گیری تشیع
» عیادتهای حضرت علی علیه السلام
» لقمه های حرام و محرومیت های معنوی و علمی
» فرهنگ سفر در آموزه های دینی
» تحقیقات
» فضائل امیرالمومنین علی علیه السلام
» تاثیر نماز شب در سلامتی جسم
» دلایل جلوگیری نماز از گناه
» شادی در اسلام
» غیبت از نگاه اسلام
» عناصر و مدل ارتباطی در قرآن کریم
» تطبیق قدمهای 12 گانه معتادان گمنام با نهج البلاغه
» دین و انسان
» تاملی درباره غلو
» ادبیات
» داستان کوتاه
» متن ادبی
» دل‌نوشته
» نکته
» سخنرانی مکتوب (سخنوران)
» محرم - اول
» محرم - دوم
» محرم - سوم
» محرم - چهارم
» محرم - پنجم
» محرم - ششم
» محرم - هفتم
» سیاسی (دشمنان )
» ولایت فقیه
» سخنرانی صوتی (سخنوران)
» آیت الله بهجت ره
» استاد دکتر رفیعی
» استاد علیرضا پناهیان
» استاد حمید میرباقری
» استاد مهدی دانشمند
» روضه های مکتوب
» شب اول محرم
» شب دوم محرم
» شب سوم محرم
» شب چهارم محرم
» شب پنجم محرم
» شب ششم محرم
» شب هفتم محرم
» شب هشتم محرم
» شب نهم محرم
» شب دهم محرم
» اشعار مذهبی (شاعران)
» امام رضا علیه السلام
» امام زمان علیه السلام
» عهد و پیمان
» حضرت علی اصغر علیه السلام
» جضرت علی اکبر علیه السلام
» حضرت ابالفضل العباس علیه السلام
» امام سجاد علیه السلام
» حضرت رقیه سلام الله علیها
» دیدار با علما
» آیت الله بهجت ره
» آیت الله جاودان
» مردان و زنان تاریخ
» مسلم بن عقیل
» ام هانی
برچسب‌ها
» محرم (20), » متن سخنرانی (11), » شب (9), » روضه (8), » مکتوب (8), » سخنرانی (5), » صوت (5), » انصاریان (3), » شعر (3), » محرم (3), » رفیعی (2), » علی (2), » امام زمان علیه السلام (2), » انتظار فرج (2), » اشعار (2),
مراسم بیل و کلنگ
+ نویسنده مهدی سلیمانی آشتیانی در شنبه 25 آبان 1392 |

شاید تا به حال این اصطلاح را شنیده باشید: مراسم بیل و کلنگ

نمی دانم شاید این اصطلاح در شهرهای دیگر هم رایج باشد شاید هم نه

در هر صورت :

بعد از واقعه کربلا، قبیله ‘بنی اسد’ به صحرای کربلا رفته و بدن شهدا را به خاک سپردند؛

در زمان های نه چندان دور، مردم آشتیان نیز با الگو برداری از آنان با بیل و کلنگ به مساجد و حسینیه ها رفته و به صورت نمادین کار قبیله بنی اسد را تکرار کردند.

در این مراسم افرادی نقش بدن های شهدای کربلا را ایفا می کردند و مردم نیز با حمل آنان در سطح شهر به صورت نمادین جنازه شهدا را تشییع می کردند.

در ادامه عزاداران به ویژه جوانان با نوحه خوانی و سینه زنی و حمل علم ها و بیرق هایی مزین به نام امام حسین و قمر بنی هاشم(ع) ، دست توسل به سوی آنان دراز می کردند.

این بود که مراسم بیل و کلنگ ماندگار شد به یاد خاکسپاری سرور شهیدان اباعبدالله علیه السلام و یارانش

 



برچسب‌ها: بیل و کلنگ, آشتیان, سوم,
مَحرم در مُحرم
+ نویسنده مهدی سلیمانی آشتیانی در دو شنبه 13 آبان 1392 |

سلام دوستان

فکر می کردم چطور می توان مُحرِم شد و در این ماه مُحَرم، مَحرَم شد

هلال ماه محرم، ماه ماتم و غم رسید

ماه دلداگان به حسین از راه رسید.

حسین جان، خیمه غم در دل شیعیان برپا شد. 

حسین جان، شهر یکپارچه سیاه پوش شد چرا که شیعیان و دوستانت قصد دارند سفری آغاز کنند سفری عاشقانه

آری ابتدا سیاه پوش می شوند اما در این راه عاشقانه گام برمی دارند گامی بلند

چرا که می خواهند در این ماه مُحرم، مُحرِم شده و با حضرت دوست مَحرم شوند

 

امام زمان علیه السلام (دل نوشته)
+ نویسنده مهدی سلیمانی آشتیانی در جمعه 10 آبان 1392 |

امام عصر عج در پیامی می فرماید: «من آخرین وصی هستم که خداوند متعال به‌وسیله‌ی من گرفتاری‌ها را از خاندان و شیعیانم دور می‌گرداند».

خدا را هزاران و هزار شکر که چنین پناهگاه مطمئنّی برای ما قرار داده تا بتوانیم به آن تكیه نماییم

اما چرا باورمان نمی شود:

چرا باورمان نمی شود یگانه منجی عالم بشریّت، ما را در هیچ حالی فراموش نمی‌کند؟ ولی ما او را فراموش می‌کنیم!

اما چرا باورمان نمی شود:

چرا باورمان نمی شود یگانه منجی عالم بشریّت، ما را در هیچ حالی فراموش نمی‌کند؟ ولی ما او را فراموش می‌کنیم!

چرا باورمان نمی شود هر نعمتی به وسیله‌ی امام زمان f به ما می رسد و ما قبل از هر دعا برای خود، باید و باید برای حضرتش دعا کنیم؟

 چرا باورمان نمی شود اگر همه‌ی شیعیان در قنوتشان مصرّانه برای حضرت دعا کنند، حتماً و حتماً خبرهای خوشی گوش جانمان را خواهد گرفت؟!

 چرا باورمان نمی شود که اگر در قنوت که همانا بهترین زمان استجابت دعا است، از خود بگذریم و به‌یاد او و برای او دعا کنیم او نیز در بهترین لحظات، ما را یاد می کند، دستمان را می‌گیرد و از سقوطمان در پرتگاه گناه و بدبختی جلوگیری می‌نماید؟!

 چرا باورمان نمی‌شود که اگر اهل دعا برای او شدیم، بسیاری از مشکلات دنیوی و اخروی ما به‌دست توانمندش حلّ و فصل می‌شود؟

چرا باورمان نمی شود که باید راه خلاصی از فراق و رسیدن به مقصود را در دعا جست و جو کرد؟

چرا باورمان نمی شود «هیچ دعایی زودتر از دعایی که انسان در غیاب کسی می­کند، مستجاب نمی‌گردد[1].  

در «راهی به آسمان» از قول عزیزی نوشته بود: من 17 سال پشت سر مرحوم آیت الله خویی سه وعده نماز جماعت خواندم، ایشان در قنوت غیر از دعای «اللهم کل ولیک ...» نخواندند. به طوری که دوستان به شوخی می گفتند: آقا غیر از این، قنوتی بلد نیست.[2]

اگر شیعیان در قنوت نماز برایش دعا کنند در روز حدّاقل پنج بار و اگر کسی اهل نمازهای مستحبّی باشد در طول روز بیش از آن، برای سلامتی عزیز زهرا h دعا می کند. راستی می‌شود کسی برای مولایش این‌گونه دعا کند امّا مولایش به او توجّه و عنایت نکند؟!

دعای قنوت حضرت آیت الله بهاء الدّینی که به «اللّهمّ، كن لولیّك ...»  تغییر یافته بود، روزی از تغییر رویّه‌ی ایشان سؤال شد. ایشان فرموده بودند:

«حضرت پیغام دادند در قنوت دعا کنید.»[3]

لحظه‌ای در پای درس شاگرد اهل بیت، b ، سیّد بن طاووس، زانو می‌زنیم و از چشمه‌ی معرفتش جرعه‌ای می‌نوشیم:

«بپرهیز! بپرهیز از آن‌که در وادی دوستی به هنگام دعا، خویشتن یا فرد دیگری را بر آن حضرت مقدّم بداری.

اینک دل و زبان خویش را به دعا برای مولای عظیم الشّأن خویش یکی کن!

خواسته های حضرت را بر نیازهای خود مقدّم بدار و دعا برای آن وجود مقدّس را بر دعای به خود مقدّم دار

پس ای دوستداران و یاوران مهدی f، چه بهتر است پس از هر نماز و در هر قنوتی از نمازهای واجب و مستحب،

دست‌های پرنیاز خود را به سوی ذات اقدس الهی بلند و این‌گونه دعا کنیم:

اللّهمّ  كن لولیّك حجه بن الحسن صلواتک علیه  و علی آبائه  فی هذه السّاعة و فی كلّ ساعة، ولیّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فیها طویلا[4]

خدایا، در این لحظه و در تمام لحظات، سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر و راهنما و دیدبان ولىّ‏ات حضرت حجّة بن الحسن، كه درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد، باش، تا او را به صورتى كه خوشایند اوست ساكن زمین گردانیده، و مدّت زمان طولانى در آن بهره‏مند سازى


[1]میزان الحکمه حدیث 5730.

[2]حسن محمودی، ص15.

[3]حسن محمودی، ص17

[4]الكافی، ج‏4، ص: 162



برچسب‌ها: امام زمان, علیه السلام, دل نوشته,
مادر (متن ادبی)
+ نویسنده مهدی سلیمانی آشتیانی در جمعه 10 آبان 1392 |

مادر، ای بهتر از جانم، ای دیده چشمانم، ای هستی ایامم، ای روح و روانم تو را می خوانم

مادر می خواهم تو را معنا کنم، اما با کدام قلم، زبان یا بیان نمی­دانم.

 مادر میم تو محبت ، الفت احساس است، دال تو درایت، رای تو آسان است .


مادر، تو چقدر صبور و استواری، که در برابر این همه فراز و نشیب زندگی، استوار بر پاهای خود ایستادی، کوچکترین لرزه ای در خود نداری، نمی­ترسی و نمی­هراسی.

مادر میم تو محبت :

ای روح و روانم، تو تمام زندگیت را وقف فرزندت کرده­ای، چه شبها و روزها که او می­گرید اما تو خم به ابرو نداری، چه شبها و روزها که او از شدت درد بخود می­پیچد اما رنگ بیماری در صورت تو بیشتر نمایان می­شود. زمانی که او مریض می شود تو مریض می­شوی،­ او ناراحت می­شود تو ناراحت می­شوی، او خوشحال می­شود تو خوشحال   می شوی.

مادر تو که هستی که حاضر نیستی لحظاتی از نوزادت جدا شوی، شیره جانت را با کمال افتخار به او عطا می­کنی، تر و خشکش می­کنی و به جز محبت به او نمی­نگری. نمی دانم، نمی دانم تو با این محبت چه کردی که هیچ فرزندی نمی تواند حقت را ادا کند اگر شبانه روز هم به تو خدمت کند، حتی اگر برای تو بمیرد.

مادر الفت احساس است:

مادر، تو حاضری لقمه های غذا را هر چند که خود گرسنه­ای از زبان خود بگیری و بر کام فرزند بنهی، خنده های او را ببینی و بخندی، شادی او را بجشی، سیر شدنش را ببینی، آرامشش را درک کنی اما کوچکترین ناراحتی در چشمان او نبینی.  

مادر دال تو درایت:

مادر، تو خود را وقف فرزندت کرده­ای، با خودت، بهتر بگویم با خدایت عهد بسته ای که شب و روز نشناسی، فقط به او فکر کنی و به غیر او نیندیشی. پس چه زیباست که «بهشت زیر پای مادران است»

مادر رای تو آسان است:

مادر، ایثار تو زبانزد همه مردم دنیاست. تو هستی که فرزند را سرمایه وجود خود می­دانی و شایسته محبت می­خوانی. تو هستی که مانند باغبان، از سرمایه ات تا پای جان حراست می­کنی، تو هستی که اگر دنیای عیب و نقص در فرزندت ببینی به روی خود نبینی ، تو عاشق فرزندی که اگر خدا اجازه می­داد او را سجده  می­کردی.

مادر، تو را می خوانم. مادر برایم دعا کن که دعای تو پشتوانه زندگی و چراغ راهم باشد.

مادر، تو را می خوانم، مادر، تو را می خوانم.



برچسب‌ها: متن ادبی, مادر,
آتش سرد
+ نویسنده مهدی سلیمانی آشتیانی در جمعه 10 آبان 1392 |

 

آتش سرد

آقای آشتیانی. با خوشحالی از روی صندلی بلند شدم و به وسط کلاس رفتم و یک قرآن و مفاتیح با جلد قرمز برداشتم و رفتم سرجایم نشستم. کسانی که معدل بالا داشتند حق داشتند رنگ هدایای خود را انتخاب کنند. اما وقتی نشستم از اینکه رنگ قرمز را برداشته بودم پشیمان شدم؛ با خودم کلنجار رفتم ولی دیگر کار از کار گذشته بود.

شب جمعه رسید و طبق معمول هر هفته ساعت 9 شب برای فوتبال به سالن ورزشی رفتیم، بعد از یک بازی خسته و کوفته به خوابگاه برگشتیم. ساعت نزدیک 12 بود و ما برای خوردن چای به خوابگاه محمد یکی از دوستان رفتیم. اتاق او در طبقه سوم بود ولی پنجره اتاق او از خیابان بالا رو به خیابان باز می شد. بعد از یک گفتگوی مفصل، قرار شد من مفاتیح خود را با محمد عوض کنم، به حجره آمدم و مفاتیح را به اتاق او بردم و جلوی خودم که تقریباً وسط اتاق می شد روی زمین گذاشتم. سرگرم صحبت بودیم و ساعت 1 نیمه شب را نشان می داد. علی برای کاری بلند شد و همین که می خواست از در بیرون بره گوشه لباسش به چراغ والور گرفت و بر روی زمین برگشت، نفت روی در ریخت و در آتش گرفت. لباسها بر روی چوب لباسی که در کنار در ورودی بود آتش گرفتند و در ثانیه ای در ورودی بسته شد. ما در وسط آتش گیر افتادیم. علی که خودش را به بیرون از اتاق پرت کرده بود فریادش بلند شد، با سر و صدای او بچه های خوابگاه جمع شدند، و سعی می کردند آتش را خاموش کنند. یکی از بچه ها به سرعت وارد حیاط خوابگاه شده و با دستانش که بعداً خودش تعریف می کرد خاک سفت و یخ زده را داخل استنبلی ریخته و برای خاموش کردن آتش در چند ثانیه خودش را به طبقه سوم رسانده بود. ما سه نفر که در آتش گیر افتاده بودیم نمی دانستیم چه کنیم؟ آتش لحظه به لحظه بیشتر می شد و حرارت آتش بر صورت هایمان، ما را به یاد جهنم می انداخت. یکی از بچه ها درب پنجره را باز کرد و گفت بیایید، با هر زحمت بوده از پنجره که بالا بود خودمان را به داخل کوچه انداختیم و از آتش نجات پیدا کردیم. تا از در پایین وارد خوابگاه شده و خودمان را به طبقه سوم رساندیم آتش خاموش شده بود. جمعیت زیادی جمع شده بودند. اتاق علی دیگر اتاق نبود، همه چیز سوخته بود، لباسها، موکت، در و ... حرارت بحدی بود که تعدادی خودکار پشت پنجره از گرما خم شده بودند. یکدفعه بیاد مفاتیح افتادم وارد حجره شدم. مفاتیح را برداشتم ورق زدم، باور نکردنی بود، مفاتیح سالم و صحیح در میان آتش، تنها مقداری از جلد روی آن سوخته بود و صفحات آن سالم سالم بود.



برچسب‌ها: داستان کوتاه, آتش سرد, معجزه,
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...